المواضيع الأخيرة
ورود
أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
جان بوگو | ||||
غورزه | ||||
joju | ||||
boo aouf | ||||
Admin | ||||
mehran1415 | ||||
sood aloyoon | ||||
hamidmaharaje |
اسماء دختر حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه
صفحه 1 از 1
اسماء دختر حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه
اسماء دختر حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه
تمام اسباب مجد و افتخار و شرف در وجود اين زن صحابي جمع است پدر، پدربزرگ، خواهر، شوهر و پسرش، همگي صحابه بودند.
اين شرف و افتخار او را بس است.
پدرش، حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه. دوست و رفيق زمان حيات پيامبر (صلىالله عليه وسلم) و جانشين بعد از رحلت ايشان بود.
پدر بزرگش يعني ابوقحافه پدر حضرت ابوبكر رضي الله عنه است.
خواهرش عبارت است از امالمومنين حضرت عايشه صديقه رضي الله عنها پاكدامن و مبرا. شوهرش، زبير بن عوام، يار و ياور حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه وسلم) بود.
پسرش عبدالله بن زبير رضي الله عنه بود.
اين زن صحابي ـ به طور خلاصه ـ اسماء دختر حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه است. براي معرفي او همين كافي است.
اسماء جزو اولين گرويدگان اسلام بود.
چون هر جز هفده نفر زن و مرد كسي قبل از او بدين افتخار و مشرف و نايل نيامده بود.
اسماء لقب دو كمر بند را يافت چون روزي كه پيامبر (صلىالله عليه وسلم) با پدرش به مدينه مهاجرت كردند، براي آنان توشهي خوراكي و مشكي آب تهيه ديد، اما براي بستم در آنها چيزي نيافت. شال كمر و كمربند خود را نصف كرد، و با يك نصف در ظرف خوراك و با نصف ديگر در مشك آب را بست. پيامبر (صلىالله عليه وسلم) در پيشگاه خدا دعا كرد كه در بهشت دو كمربند به او عطا فرمايد و بعد از آن به دو كمربند ملقب شد.
اسماء با زبيربن عوام ازدواج كرد، زبير جواني ندار و فقير بود، نه خدمتكاري داشت او را خدمت كند، نه مالي داشت به زندگي خانواده و عيالش سر و ساماني دهد. دار و ندارش عبارت بود از اسبسواري و مركب جهاد.
اما در عوض خدا همسري نيكو و صالح را انيس و همدم او كرد كه وظيفهي خدمتكاري شوهر و تيمار اسب را بعهده گرفت، و آن را به شيوهي پسنديده انجتم ميداد. اسب را تيمار و براي علفش هسته را آس ميكرد، تا اينكه خداوند دريچه نعمت و رفاه را به رويش گشود و يكي از ثروتمندترين ياران پيامبر (صلىالله عليه وسلم) شد.
وقتي اسماء فرصت يافت به مدينه هجرت و به خاطر حفظ دينش به سوي خدا و پيامبر (صلىالله عليه وسلم) فرار كند. مدت بارداريش به عبدالله، پسرش به آخر رسيده است بود. اما بارداريش مانع نشد كه مشقت و سختي سفر طولاني را با خود هموار و تحمل كند و همينكه به قبا رسيد، نوزادش را به دنيا آورد.
مسلمانان دهان به تكبير و تهليل گشودند. چون اوليننوزاد مهاجران بود كه در مدينه به دنيا آمد.
اسماء نوزاد را پيش پيامبر (صلى الله عليه وسلم) برد، او را به روي زانوان پيامبر (صلىالله عليه وسلم) نهاد، پيامبر (صلى الله عليه وسلم) از آب دهانش در دهان نوزاد گذاشت، سپس گلويش را بست و برايش دعاي خير كرد.
بدين ترتيب اولين چيزي كه وارد بدن عبدالله شد، آب دهان پيامبر (صلىالله عليه وسلم) بود. خدا صفات و خصايل نيكو، شرافت، نجابت، تيزي، هوش، استحكام عقل و خرد را، طوري در وجود اسماء به وديعه نهاده بود، كه براي مردمان هم خيلي كم و حتي نادر بود.
در سخاوت ضربالمثل و شهرهي عام بود. عبدالله دربارهي مادرش ميگويد: هرگز دو زن را نديدهام كه به اندازهي خالهام عايشه و مادرم با خرد و با سخاوت باشند. اما سخاوتشان متفاوت بود.
خالهام چيزها را جمع ميكرد و روي هم ميگذاشت، تا به اندازهاي ميرسيد كه بتوان بين نيازمندان آن را تقسيم كرد. ولي مادرم چيزي را تا صبح نگه نميداشت.
جداي از اين اسماء از عقل سرشار برخوردار بود، و در مواقع لزوم و تنگنا به حسن تصرف و كارداني مشهور بود.
از جمله وقتي حضرت ابوبكر صديق به همراه پيامبر (صلىالله عليه وسلم) به مدينه مهاجرت كرد، تمام وجوه نقد خود را كه ششهزار درهم بود با خود برد. چيزي را براي اهل و عيالش باقي نگذاشت. پدرش ابوقحافه ـ كه در آن موقع هنوز مشرك بود ـ حتي وقتي از رفتن حضرت ابوبكر مطلع شد، به منزل حضرت ابوبكر آمد و به اسماء گفت:
به خدا ميبينم همانطور كه به وجود خود ستم روا داشت به شما هم ظلم كرد، با مالش هم نسبت به شما ستم كرد. اما اسماء گفت:
اينطور نيست پدرجان! پدر، پول زياد و فراواني براي ما گذاشته است. آنگاه مقداري سنگريزه را در كوزهاي ريخت، كه پول را در آن ميريختند، سپس پارچهاي روي آن كشيد، پس از دست پدر بزرگ را كه نابينا بود گرفت و گفت بابا بزرگ ببين اين همه پول براي ما گذاشته است، عيبي ندارد كار خوبي كرده است.
اسماء خواست خيال پيرمرد را آسود كند و نميخواست چيزي از او بگويد زيرا اسماء دوست نداشت، منت يك نفر مشرك را بكشد، حتي ولو اينكه پدربزرگش هم باشد.
اگر گذشت زمان و تاريخ تمام موافقت اسماء دختر حضرت ابوبكر را فراموش كند، نميتواند برتري عقل و استحكام و قاطعيت تصميمش را فراموش كند. نميتواند موقعي را فراموش كند كه براي آخرين بار و چند ساعت قبل از كشته شدن با پسرش عبدالله، ملاقات كرد و نميتواند نيروي ايمان او را ناديده گيرد.
قضيه از اين قرار است: بعد از مرگ يزيد بن معاويه، مردم به عنوان خلافت با عبدالله بن زبير بيعت كردند. حجاز، مصر، عراق. خراسان و اغلب ولايات شام به فرمان او گردن نهادند.
اما بنياميه به زودي ارتشي انبوه را به فرماندهي حجاج بن يوسف ثقفي به جنگش گسيل كردند. نبردهاي متعدد و جنگهاي خونيني بين دو طرف گرفت. عبدالله بن زبير رضي الله عنه در آن درگيريها رشادتها و قهرمانيهايي از خود نشان داد. كه فقط از امثال او ميخيزد.
اما افسوس هوادارانش كمكم از او كنار كشيدند. عبدالله به بيت الله الحرام پناه برد و خود و همراهانش به حمايت كعبهي معظمه پناهنده شدند.
چند ساعت قبل از كشته شدن به ملاقات مادرش ـ كه در آن موقع پيرزني افتاده و نابينا بودـ رفت و گفت:
درود و رحمت و بركات بر تو باد، مادرجان!
مادرش گفت:
عليك السلام عبدالله چه چيزي باعث شد در اين ساعت پيش من بيايي؟ در حالي كه بر اثر صخرههايي كه حجاج با منجنيق روي سربازان تو ميريزد، خانههاي مكه به شدت ميلرزيد در صورتي كه سربازانت به حرم پناه آوردهاند؟ عبدالله گفت: آمدهام با تو مشورت كنم، مادر گفت: با من مشورت كني؟! در چه مورد؟! عبدالله گفت:
مردم يا از ترس حجاج، يا به اميد پاداش از ياري من دست كشيده و از كنارم پراكنده شدند. حتي اولاد و خانوادهام هم از من كنار كشيدند. و جز تعدادي كم و چند نفر، كسي در اطرافم نمانده است. آنها هم اندازه محكم و استوار باشند پيش از چند ساعت دوام نخواهد آورد. نمايندگان بنياميه با من مذاكره ميكنند و ميگويند: هر چه را كه بخواهم به من خواهند داد، به شرطي كه سلاح را بر زمين گذاشته و با عبدالملك بن مروان بيعت كنم، حال نظر شما چيست؟ مادر با صداي بلند گفت:
عبدالله تو كار خود را بهتر ميداني. خودت را بهتر ميشناسي، اگر يقين داري شما بر حقي و حق را ميجويي، شكيبا باش و مانند ياران مقتولت كه زير پرچم تو جان فدا كردند، دلير و پايدار باش.
و اگر فقط منافع دنيوي را ميجويي، بندهاي بد و مذموم هستي. خود را نابود كردي و مردانت را به هلاكت دادي، گفت ولي مادر امروز حتماً كشته ميشوم. مادر گفت: بهتر از آن است به اختيار خودت به حجاج تسليم كني، و بچههاي بنياميه سرت را بازيچه گيرند.
گفت: از كشتن نميترسم، بلكه بعد از كشته شدن مرا مثله كنند. مادر گفت: بعد از قتل چيزي نيست كه انسان از آن بترسد. پوست كندن گوسفند مذبوح دردي برايش ندارد. برق شادي و رضا در سيمايش متجلي گشت و گفت:
تبريك به تو مادر، آفرين و افتخار به چنين مادري! آفرين بر خصايل و صفات عاليقدر و خميده تو مادر! من آمدم فقط اين سخنان را از زبانت بشنوم، خدا ميداند من هرگز سستي و ضعف از خود نشان ندادهام، خدا شاهد است من به خاطر منافع دنيوي و آسايش حيات اقدام و قيام نكردهام، بلكه از بيم اينكه محارم خدا مباح گردد. و اينك من به سوي امر مورد رضاي تو حركت ميكنم، اگر كشته شدم براي من اندوه و غصه نخور، كار خود را به خدا محول كن.
مادر گفت: من وقتي از كشتنت غمگين ميشوم كه بر باطل كشته شوي.
گفت: مادر جان! مطمئن باش پسرت هرگز عمداً و آگاهانه مرتكب عملي خلاف نشده است. هرگز عملي زشت و پليد از او سر نزده است. در حكم خدا ستم و در امانت خيانت نكرده، عمداً به مسلماني ستم روا نداشته، و به اهل عهد و پيمان ظلم نكردهام و هيچ امري را بررضاي خداي عزوجل ترجيح ندادهام.
اين را براي تبري خود و آرامش نفس نميگويم. خداي متعال مرا از خود بهتر ميشناسد بلكه اين را گفتم كه به تو صبر و شكيبايي داده باشم.
خدايي را سپاسگزارم كه شما را طوري خلق كرد كه هم او و من هم دوست داريم.
پسر عزيزيم! بيا نزديكم تا بويت را استشمام و بدنت را هم لمس كنم، چون اين آخرين ملاقات است.
عبدالله خود را روي دست و پاي مادر انداخت و بوسيدن آنها را شروع كرد. مادر همبيني خود را روي سر و صورت و گردن او ميگرداند و آنرا ميبوييد و ميبوسيد و با دست بدنش را لمس ميكرد، اما يك دفعه او را از خود دور كرد و گفت: اين ديگر چيست كه پوشيدهاي؟!
گفت زره است مادر گفت: پسر عزيزم! اين لباس كسي نيست كه آرزوي شهادت دارد.
گفت: مادر اين را به خاطر تسكين و آرامش دل تو پوشيدهام.
مادر گفت: زودباش آن را از تن درآور، كه غيرت و شهامت و اقدام شما را بيشتر نشان ميدهد، ولي به جاي آن شلوار اضافي بپوش، كه هر وقت كشته شدي عورتت پيدا نشود.
عبدالله بن ربير زره را درآورد، شلوارش را محكم بست، و براي ادامهي نبرد به طرف حرم به راه افتاد در حالي كه ميگفت: مادر جان مرا از دعاي خير بينصيب مكن.
مادر دو دست را به طرف آسمان گرفته ميگفت:
بارخدايا! به خاطر طول قيام و سختي عبادتش در تاريكي شب زماني كه مردم در خواب ناز بودند، به او رحم فرما.
بار خدايا به خاطر گرسنگي و تشنگي روزهداري گرماي مدينه و مكه او را ببخشاي! بار خدايا به خاطر نيكي به پدر و مادرش، به او رحم كن!
بار خدايا! من او را به فرمان تو تسليم كردم، و به قضايت در حق او را ضيم پس ثواب و پاداش شكيبايان را به من عطا فرمود.
هنوز آفتاب آن روز غروب نكرده بود كه عبدالله بن زبير به لقاي حق نايل آمد. و بيش از چند ده روز، از كشته شدن عبدالله نگذشته بود كه مادرس اسماء دختر حضرت ابوبكر نيز به او پيوست در آن موقع به سن صد سالگي رسيده بود. هنوز حتي يك داندانش نيفتاده بود و عقلش سرجا بود.
مفهوم لاالهالاالله: اله در معني مستحق عبارت است يعني اله به كسي گفته ميشود كه از حيث بزرگي جلال و شان، مقام و منزلت، شايستهي آن باشد كه مردم او را بپرستند و به منظور عبادت در برابر او گردن كج نموده و سر تسليم و تعظيم فرود آورند. پس معز لاالهالا اين است كه در اين جهان هيچ كس شايستهي آن نيست كه مردم او را بپرستند و به منظور عبادت نزد او سجده كنند مگر خداي متعال كه در اين جهان مالكي جز او يافت نميشود و تمام هستي نيازمند اوست بايد از او باري بطلبد خدايي كه ما با حواس محدود خويش او را در نمييابيم و عقل ما در ادراكات او سرگشته و حيران است.
به همين جهت بايستي وحوش، روخانهها و كوهها، خورشيد و زمين و ستارگان و همه موجودات در برابر او به سجده درآيند.
الم تر ان الله سجد له من في السماوات و من في الارض و الشمس و القمر و النجم و الجبال و الشجر و الذواب و كثير من الفاس و كثير حق عليه العذاب
آيا نديدهاي كه تمام آنچه در آسمانها و زميناند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان، كوهها، درختان و جانوران وعدهي كثيري از مردم براي خدا سجده ميبرند. (و به تسبيح و تقديس او مشغولند) و بسياري از مردم هم غافل بوده و در برابر او تسليم نميشوند و عذاب ايشان حتمي است.
هر كس در قرآن تامل كند، بدون شك متوه خواهد شد كه قرآن كريم اهميت زيادي براي قضيه توحيد قابل شده است.
و قسمت عمدهاي از قرآنرا به خود اختصاص داده است. قضيه توحيد و ايمان به لاالهالاالله سخني نيست كه براي مدت زمان معيني گفته شود سپس آن را رها كرد به موضوع ديگر ميپردازيم چرا كه قرآن مرتباً ما را به تجديد ايمان امر ميكند و ميفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا، آمنوا بالله و رسله و الكتاب الذي نزل علي رسوله و الكتاب الذي من قبل و من يكفر بالله و ملائكه و كتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعيدا.
يعني اي كساني كه ايمان آوردهايد به خدا و پيامبر و كتابي كه به او نازل كرده و همچنين به كتابهايي كه پيشتر نازل كرده است. ايمان بياوريد هر كس كه به خدا و فرشتگان و كتابهاي خداوند و روز رستاخيز كافر شود حقيقتاً سخت گمراه گشته است.
پس قضيه «لاالهالاالله» يك قضيه مستمر و پيوسته در زندگي بشر است. نه تنها كافران و مشركان براي ايمان آوردن به سوي آن دعوت ميشود تا اعتقادشان تصميم كنند بلكه مومنان نيز به سوي آن دعوت ميشوند. و بدان تذكر داده ميشوند تا اين قضيه در قلبهايشان زنده بوده و محكم و اسوار گردد و بر زندگيشان اثر بگذارد و در آن سستي نمايند. و از اوازم آن غفلت نورزند.
زندگي انسان زماني در مسير قرار خواهد گرفت كه خالق خود و آسمانها و زمين را بشناسد و زندگيش با او مطابقت داشته باشد. او روي گردان نشود و از دستورات وي سرپيچي ننمايد.
فهم اصحاب از لاالهالاالله
فهم آنها اثرات چشمگيري در همهي جنبههاي زندگي آنان به جا گذاشته بود همه خدايان و فرمانرواياني كه بر قلبها و دلهايشان مسلط شده بودند. محو و مابود گرديدند و ديگر چيزي جز يك عبادت آني براي خداوند يگانه و يكتا بر سر زمين قلب و جانشان فرمانروايي نميكرد.
همزمان با نابودي اين فرمانروايان باطل، تمام آداب و رسومهايي كه وابسته به آن بودند از هم پاشيد و ديگر نه قبيله، آداب و رسوم پدران و نياكان و عادات و تقليدهاي بازمانده از پيشينيان هيچ كدام در نظر آنها پشيزي نميارزيد و نميتوانست براي شكل دادن رفتار و احساساتشان آنها را زير فشار قرار داد و ديگر روابط خويشاوندي يا تعصبات قومي و نژادي نميتوانست آنها را كنار هم گردآورد. يا از هم پراكنده كند. ديگر حتي دنيا با همه زرق و برقش چيزي نبود كه بتواند آنها را به خود مشغول كند. و آن گونه كه قبل از ايمان آوردن لاالهالاالله مجذوب دنيا شده بودند و در يك كلام ارزشها و ضد ارزشهايشان متاثر از ايمان به لاالهالاالله بوده و بدين شيوه لاالهالاالله ملاك اتحاد و جدايي گرديد. همچون حلقهاي كه دلهاي مومنان را به هم پيوند ميداد و رابطهشان را با يكديگر قلوب ميگسست.
به اين صورت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وسلم) توانست با استفاده از تعاليم اسلام و توفيق پروردگار، افرادي را تربيت كند كه از لحاظ ايمان و اخلاص، تاريخ نظيرشان را نديده و نخواهد ديد.
آنها در پرتو چنين ايمان و عقيدهاي بود كه توانسته امپراطوريهاي قدرتمند را از پاي درآورند و اسلام از بخش وسيعي از جهان گسترش دهند.
پيامبر عظيم الشان سابقين اول را در منزل (ارقم بن ابي ارقم) پرورش داد و در واقع اين منزل نخستين و مهمترين پايگاه دين اسلام گرديد.
اصحابي كه در اين پايگاه تربيت يافتند از بهترين ياران رسول اكرم و فداكارترين سربازان دين مبين اسلام شدند و حتي اكنون نيز اگر درخت اسلام را تنومند و پربار ميبينيم درسايهي تلاش و مجاهدتهاي بيدريغ شاگردان پيامبر بوده است كه فهم صحيح و درستي از شعار بزرگ لاالهالاالله داشتند.
سورهي بقره به وصف مومناي ميپردازد كه اعتقادشان اصلاح شده و بر آن ثابت قدم و استوار ماندند و سپس عباداتي را كه بر آنان فرض شده بود، به جاي آوردند.
عدهاي گمان ميكنند كه براي مسلمان شدن گفتن لاالهالاالله كافي است و در نتيجه هر كس كه شهادتين را زير زبان جاري سازد مسلمان محسوب ميشود در اين مثل مسلمانان با او رفتار ميشود و در آخرت حسابش با خداوند است و سرانجام به اين فرمايش پيامبر (ص) استدلال ميكند كه هر كس جمله لاالهالاالله را بگويد وارد بهشت ميشود و با احاديث ديگري از اين قبيل اما اين جزو بزرگترين لغزشها در فهم لاالهالاالله است زيرا اگر مفهوم لاالهالاالله بدين صورت بود پس هر كس نزد پيامبر خدا ميآمد و شهادتين را ميگفت هر چند گفتهاش از روي نفاق بود از مسلمانان محسوب ميگرديد و فردي از افراد جامعهي اسلامي به حساب ميآمد و هرگز مشركين عرب از جمله ابوجهل و ابولهب خود را تا حد مرگ درگير اين قضيه نميكردند.
و اين يك جمله ميگفتند و به اختلاف بين خود و حضرت محمد خاتمه ميدادند در حاليكه هرگز چنين نميكردند. پس اين استدلال بدون شك اشتباه و نادرست است كسي كه شهادتين را به زبان ميآورد ولي در عمل فقط يكي از لازمههاي لاالهالاالله مثل نماز و روز و زكات و يا حج را انكار كند يا از غير شريعت خداوندي حكم و نظم بخواهد و به داوري آن راضي بود و توبه نكند كيفرش در اين دنيا قتل است در آخرت هم عذاب هميشگي بنابراين ممكن نيست تمام آنچه كه از انسان مومن خواسته شده، تنها گفتن شهادتين بدون عمل به موجبات آن باشد.
قرآن كريم اساس امر را ابتدا بر (ايمان) و سپس (عمل صالح) قرار داده است. يعني ايمان و عمل صالح همچون دو يار صميمي همدم و همراز بوده و هيچ كدام بدون ديگري ثمرهاي براي فرد در بر نخواهد داشت.
سعدي نيز با الهام از قرآن در اين زمينه اين چنين سروده است.
بزرگي سراسر به گفتار نيست دو صد گفته چون نيم كردار نيست
يعني آنچه شخصيت انسان را ميسازد چيزي جز عمل نيست.
لازمه لاالهالاالله (يا آنچه گفتن بر ما واجب نيست)
گفتن لاالهالاالله ايجاب ميكند كه تنها خدا را فرمانروا و فريادرس خود قرار داده و فقط در راستاي كسب رضايت او قدم برميداريم بنابراين لاالهالاالله وظايف زيادي را براي انسان ايجاب ميكند كه به صورت مختصر به آنها اشاره ميكنيم.
1ـ رعايت توحيد ××× قبول فرامانروايي خداوند و تنها كمك خواستن از او رعايت توحيد در اسماء و صفات (در اسماء و صفات خداوند كسي را و شريك او قرار دهيم) توحيد ربوبيت (اعتراف به خالقيت و مالكيت و حاكميت خداوند).
2ـ اطلاعت بدون چون و چرا از فرامين و دستورات خداوند كه براي زندگي انسانها وصخ كرده است (توحيد در عبادت)
3ـ تلاش براي اينكه تنها شريعت و برنامه خداوند در زمين حاكم شود (توحيد و حاكميت)
4ـ اداي واجباتي نظير كسب دانش، آباد كردن جهان مطابق برنامهي الهي تهيه ميساز و برگ براي مبارزه با دشمنان خدا، بسط و گسترش دين اسلام در پهنهي گيتي و همچنين جهاد و رافعه كه در راس همه اينها قرار
5 ـ تخلص و آراسته شدن به اخلاق لاالهالاالله كه به تفصيل در قرآن و سنت آمده است.
بر گرفته از مجمع قرآن سنندج
تمام اسباب مجد و افتخار و شرف در وجود اين زن صحابي جمع است پدر، پدربزرگ، خواهر، شوهر و پسرش، همگي صحابه بودند.
اين شرف و افتخار او را بس است.
پدرش، حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه. دوست و رفيق زمان حيات پيامبر (صلىالله عليه وسلم) و جانشين بعد از رحلت ايشان بود.
پدر بزرگش يعني ابوقحافه پدر حضرت ابوبكر رضي الله عنه است.
خواهرش عبارت است از امالمومنين حضرت عايشه صديقه رضي الله عنها پاكدامن و مبرا. شوهرش، زبير بن عوام، يار و ياور حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه وسلم) بود.
پسرش عبدالله بن زبير رضي الله عنه بود.
اين زن صحابي ـ به طور خلاصه ـ اسماء دختر حضرت ابوبكر صديق رضي الله عنه است. براي معرفي او همين كافي است.
اسماء جزو اولين گرويدگان اسلام بود.
چون هر جز هفده نفر زن و مرد كسي قبل از او بدين افتخار و مشرف و نايل نيامده بود.
اسماء لقب دو كمر بند را يافت چون روزي كه پيامبر (صلىالله عليه وسلم) با پدرش به مدينه مهاجرت كردند، براي آنان توشهي خوراكي و مشكي آب تهيه ديد، اما براي بستم در آنها چيزي نيافت. شال كمر و كمربند خود را نصف كرد، و با يك نصف در ظرف خوراك و با نصف ديگر در مشك آب را بست. پيامبر (صلىالله عليه وسلم) در پيشگاه خدا دعا كرد كه در بهشت دو كمربند به او عطا فرمايد و بعد از آن به دو كمربند ملقب شد.
اسماء با زبيربن عوام ازدواج كرد، زبير جواني ندار و فقير بود، نه خدمتكاري داشت او را خدمت كند، نه مالي داشت به زندگي خانواده و عيالش سر و ساماني دهد. دار و ندارش عبارت بود از اسبسواري و مركب جهاد.
اما در عوض خدا همسري نيكو و صالح را انيس و همدم او كرد كه وظيفهي خدمتكاري شوهر و تيمار اسب را بعهده گرفت، و آن را به شيوهي پسنديده انجتم ميداد. اسب را تيمار و براي علفش هسته را آس ميكرد، تا اينكه خداوند دريچه نعمت و رفاه را به رويش گشود و يكي از ثروتمندترين ياران پيامبر (صلىالله عليه وسلم) شد.
وقتي اسماء فرصت يافت به مدينه هجرت و به خاطر حفظ دينش به سوي خدا و پيامبر (صلىالله عليه وسلم) فرار كند. مدت بارداريش به عبدالله، پسرش به آخر رسيده است بود. اما بارداريش مانع نشد كه مشقت و سختي سفر طولاني را با خود هموار و تحمل كند و همينكه به قبا رسيد، نوزادش را به دنيا آورد.
مسلمانان دهان به تكبير و تهليل گشودند. چون اوليننوزاد مهاجران بود كه در مدينه به دنيا آمد.
اسماء نوزاد را پيش پيامبر (صلى الله عليه وسلم) برد، او را به روي زانوان پيامبر (صلىالله عليه وسلم) نهاد، پيامبر (صلى الله عليه وسلم) از آب دهانش در دهان نوزاد گذاشت، سپس گلويش را بست و برايش دعاي خير كرد.
بدين ترتيب اولين چيزي كه وارد بدن عبدالله شد، آب دهان پيامبر (صلىالله عليه وسلم) بود. خدا صفات و خصايل نيكو، شرافت، نجابت، تيزي، هوش، استحكام عقل و خرد را، طوري در وجود اسماء به وديعه نهاده بود، كه براي مردمان هم خيلي كم و حتي نادر بود.
در سخاوت ضربالمثل و شهرهي عام بود. عبدالله دربارهي مادرش ميگويد: هرگز دو زن را نديدهام كه به اندازهي خالهام عايشه و مادرم با خرد و با سخاوت باشند. اما سخاوتشان متفاوت بود.
خالهام چيزها را جمع ميكرد و روي هم ميگذاشت، تا به اندازهاي ميرسيد كه بتوان بين نيازمندان آن را تقسيم كرد. ولي مادرم چيزي را تا صبح نگه نميداشت.
جداي از اين اسماء از عقل سرشار برخوردار بود، و در مواقع لزوم و تنگنا به حسن تصرف و كارداني مشهور بود.
از جمله وقتي حضرت ابوبكر صديق به همراه پيامبر (صلىالله عليه وسلم) به مدينه مهاجرت كرد، تمام وجوه نقد خود را كه ششهزار درهم بود با خود برد. چيزي را براي اهل و عيالش باقي نگذاشت. پدرش ابوقحافه ـ كه در آن موقع هنوز مشرك بود ـ حتي وقتي از رفتن حضرت ابوبكر مطلع شد، به منزل حضرت ابوبكر آمد و به اسماء گفت:
به خدا ميبينم همانطور كه به وجود خود ستم روا داشت به شما هم ظلم كرد، با مالش هم نسبت به شما ستم كرد. اما اسماء گفت:
اينطور نيست پدرجان! پدر، پول زياد و فراواني براي ما گذاشته است. آنگاه مقداري سنگريزه را در كوزهاي ريخت، كه پول را در آن ميريختند، سپس پارچهاي روي آن كشيد، پس از دست پدر بزرگ را كه نابينا بود گرفت و گفت بابا بزرگ ببين اين همه پول براي ما گذاشته است، عيبي ندارد كار خوبي كرده است.
اسماء خواست خيال پيرمرد را آسود كند و نميخواست چيزي از او بگويد زيرا اسماء دوست نداشت، منت يك نفر مشرك را بكشد، حتي ولو اينكه پدربزرگش هم باشد.
اگر گذشت زمان و تاريخ تمام موافقت اسماء دختر حضرت ابوبكر را فراموش كند، نميتواند برتري عقل و استحكام و قاطعيت تصميمش را فراموش كند. نميتواند موقعي را فراموش كند كه براي آخرين بار و چند ساعت قبل از كشته شدن با پسرش عبدالله، ملاقات كرد و نميتواند نيروي ايمان او را ناديده گيرد.
قضيه از اين قرار است: بعد از مرگ يزيد بن معاويه، مردم به عنوان خلافت با عبدالله بن زبير بيعت كردند. حجاز، مصر، عراق. خراسان و اغلب ولايات شام به فرمان او گردن نهادند.
اما بنياميه به زودي ارتشي انبوه را به فرماندهي حجاج بن يوسف ثقفي به جنگش گسيل كردند. نبردهاي متعدد و جنگهاي خونيني بين دو طرف گرفت. عبدالله بن زبير رضي الله عنه در آن درگيريها رشادتها و قهرمانيهايي از خود نشان داد. كه فقط از امثال او ميخيزد.
اما افسوس هوادارانش كمكم از او كنار كشيدند. عبدالله به بيت الله الحرام پناه برد و خود و همراهانش به حمايت كعبهي معظمه پناهنده شدند.
چند ساعت قبل از كشته شدن به ملاقات مادرش ـ كه در آن موقع پيرزني افتاده و نابينا بودـ رفت و گفت:
درود و رحمت و بركات بر تو باد، مادرجان!
مادرش گفت:
عليك السلام عبدالله چه چيزي باعث شد در اين ساعت پيش من بيايي؟ در حالي كه بر اثر صخرههايي كه حجاج با منجنيق روي سربازان تو ميريزد، خانههاي مكه به شدت ميلرزيد در صورتي كه سربازانت به حرم پناه آوردهاند؟ عبدالله گفت: آمدهام با تو مشورت كنم، مادر گفت: با من مشورت كني؟! در چه مورد؟! عبدالله گفت:
مردم يا از ترس حجاج، يا به اميد پاداش از ياري من دست كشيده و از كنارم پراكنده شدند. حتي اولاد و خانوادهام هم از من كنار كشيدند. و جز تعدادي كم و چند نفر، كسي در اطرافم نمانده است. آنها هم اندازه محكم و استوار باشند پيش از چند ساعت دوام نخواهد آورد. نمايندگان بنياميه با من مذاكره ميكنند و ميگويند: هر چه را كه بخواهم به من خواهند داد، به شرطي كه سلاح را بر زمين گذاشته و با عبدالملك بن مروان بيعت كنم، حال نظر شما چيست؟ مادر با صداي بلند گفت:
عبدالله تو كار خود را بهتر ميداني. خودت را بهتر ميشناسي، اگر يقين داري شما بر حقي و حق را ميجويي، شكيبا باش و مانند ياران مقتولت كه زير پرچم تو جان فدا كردند، دلير و پايدار باش.
و اگر فقط منافع دنيوي را ميجويي، بندهاي بد و مذموم هستي. خود را نابود كردي و مردانت را به هلاكت دادي، گفت ولي مادر امروز حتماً كشته ميشوم. مادر گفت: بهتر از آن است به اختيار خودت به حجاج تسليم كني، و بچههاي بنياميه سرت را بازيچه گيرند.
گفت: از كشتن نميترسم، بلكه بعد از كشته شدن مرا مثله كنند. مادر گفت: بعد از قتل چيزي نيست كه انسان از آن بترسد. پوست كندن گوسفند مذبوح دردي برايش ندارد. برق شادي و رضا در سيمايش متجلي گشت و گفت:
تبريك به تو مادر، آفرين و افتخار به چنين مادري! آفرين بر خصايل و صفات عاليقدر و خميده تو مادر! من آمدم فقط اين سخنان را از زبانت بشنوم، خدا ميداند من هرگز سستي و ضعف از خود نشان ندادهام، خدا شاهد است من به خاطر منافع دنيوي و آسايش حيات اقدام و قيام نكردهام، بلكه از بيم اينكه محارم خدا مباح گردد. و اينك من به سوي امر مورد رضاي تو حركت ميكنم، اگر كشته شدم براي من اندوه و غصه نخور، كار خود را به خدا محول كن.
مادر گفت: من وقتي از كشتنت غمگين ميشوم كه بر باطل كشته شوي.
گفت: مادر جان! مطمئن باش پسرت هرگز عمداً و آگاهانه مرتكب عملي خلاف نشده است. هرگز عملي زشت و پليد از او سر نزده است. در حكم خدا ستم و در امانت خيانت نكرده، عمداً به مسلماني ستم روا نداشته، و به اهل عهد و پيمان ظلم نكردهام و هيچ امري را بررضاي خداي عزوجل ترجيح ندادهام.
اين را براي تبري خود و آرامش نفس نميگويم. خداي متعال مرا از خود بهتر ميشناسد بلكه اين را گفتم كه به تو صبر و شكيبايي داده باشم.
خدايي را سپاسگزارم كه شما را طوري خلق كرد كه هم او و من هم دوست داريم.
پسر عزيزيم! بيا نزديكم تا بويت را استشمام و بدنت را هم لمس كنم، چون اين آخرين ملاقات است.
عبدالله خود را روي دست و پاي مادر انداخت و بوسيدن آنها را شروع كرد. مادر همبيني خود را روي سر و صورت و گردن او ميگرداند و آنرا ميبوييد و ميبوسيد و با دست بدنش را لمس ميكرد، اما يك دفعه او را از خود دور كرد و گفت: اين ديگر چيست كه پوشيدهاي؟!
گفت زره است مادر گفت: پسر عزيزم! اين لباس كسي نيست كه آرزوي شهادت دارد.
گفت: مادر اين را به خاطر تسكين و آرامش دل تو پوشيدهام.
مادر گفت: زودباش آن را از تن درآور، كه غيرت و شهامت و اقدام شما را بيشتر نشان ميدهد، ولي به جاي آن شلوار اضافي بپوش، كه هر وقت كشته شدي عورتت پيدا نشود.
عبدالله بن ربير زره را درآورد، شلوارش را محكم بست، و براي ادامهي نبرد به طرف حرم به راه افتاد در حالي كه ميگفت: مادر جان مرا از دعاي خير بينصيب مكن.
مادر دو دست را به طرف آسمان گرفته ميگفت:
بارخدايا! به خاطر طول قيام و سختي عبادتش در تاريكي شب زماني كه مردم در خواب ناز بودند، به او رحم فرما.
بار خدايا به خاطر گرسنگي و تشنگي روزهداري گرماي مدينه و مكه او را ببخشاي! بار خدايا به خاطر نيكي به پدر و مادرش، به او رحم كن!
بار خدايا! من او را به فرمان تو تسليم كردم، و به قضايت در حق او را ضيم پس ثواب و پاداش شكيبايان را به من عطا فرمود.
هنوز آفتاب آن روز غروب نكرده بود كه عبدالله بن زبير به لقاي حق نايل آمد. و بيش از چند ده روز، از كشته شدن عبدالله نگذشته بود كه مادرس اسماء دختر حضرت ابوبكر نيز به او پيوست در آن موقع به سن صد سالگي رسيده بود. هنوز حتي يك داندانش نيفتاده بود و عقلش سرجا بود.
مفهوم لاالهالاالله: اله در معني مستحق عبارت است يعني اله به كسي گفته ميشود كه از حيث بزرگي جلال و شان، مقام و منزلت، شايستهي آن باشد كه مردم او را بپرستند و به منظور عبادت در برابر او گردن كج نموده و سر تسليم و تعظيم فرود آورند. پس معز لاالهالا اين است كه در اين جهان هيچ كس شايستهي آن نيست كه مردم او را بپرستند و به منظور عبادت نزد او سجده كنند مگر خداي متعال كه در اين جهان مالكي جز او يافت نميشود و تمام هستي نيازمند اوست بايد از او باري بطلبد خدايي كه ما با حواس محدود خويش او را در نمييابيم و عقل ما در ادراكات او سرگشته و حيران است.
به همين جهت بايستي وحوش، روخانهها و كوهها، خورشيد و زمين و ستارگان و همه موجودات در برابر او به سجده درآيند.
الم تر ان الله سجد له من في السماوات و من في الارض و الشمس و القمر و النجم و الجبال و الشجر و الذواب و كثير من الفاس و كثير حق عليه العذاب
آيا نديدهاي كه تمام آنچه در آسمانها و زميناند و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان، كوهها، درختان و جانوران وعدهي كثيري از مردم براي خدا سجده ميبرند. (و به تسبيح و تقديس او مشغولند) و بسياري از مردم هم غافل بوده و در برابر او تسليم نميشوند و عذاب ايشان حتمي است.
هر كس در قرآن تامل كند، بدون شك متوه خواهد شد كه قرآن كريم اهميت زيادي براي قضيه توحيد قابل شده است.
و قسمت عمدهاي از قرآنرا به خود اختصاص داده است. قضيه توحيد و ايمان به لاالهالاالله سخني نيست كه براي مدت زمان معيني گفته شود سپس آن را رها كرد به موضوع ديگر ميپردازيم چرا كه قرآن مرتباً ما را به تجديد ايمان امر ميكند و ميفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا، آمنوا بالله و رسله و الكتاب الذي نزل علي رسوله و الكتاب الذي من قبل و من يكفر بالله و ملائكه و كتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعيدا.
يعني اي كساني كه ايمان آوردهايد به خدا و پيامبر و كتابي كه به او نازل كرده و همچنين به كتابهايي كه پيشتر نازل كرده است. ايمان بياوريد هر كس كه به خدا و فرشتگان و كتابهاي خداوند و روز رستاخيز كافر شود حقيقتاً سخت گمراه گشته است.
پس قضيه «لاالهالاالله» يك قضيه مستمر و پيوسته در زندگي بشر است. نه تنها كافران و مشركان براي ايمان آوردن به سوي آن دعوت ميشود تا اعتقادشان تصميم كنند بلكه مومنان نيز به سوي آن دعوت ميشوند. و بدان تذكر داده ميشوند تا اين قضيه در قلبهايشان زنده بوده و محكم و اسوار گردد و بر زندگيشان اثر بگذارد و در آن سستي نمايند. و از اوازم آن غفلت نورزند.
زندگي انسان زماني در مسير قرار خواهد گرفت كه خالق خود و آسمانها و زمين را بشناسد و زندگيش با او مطابقت داشته باشد. او روي گردان نشود و از دستورات وي سرپيچي ننمايد.
فهم اصحاب از لاالهالاالله
فهم آنها اثرات چشمگيري در همهي جنبههاي زندگي آنان به جا گذاشته بود همه خدايان و فرمانرواياني كه بر قلبها و دلهايشان مسلط شده بودند. محو و مابود گرديدند و ديگر چيزي جز يك عبادت آني براي خداوند يگانه و يكتا بر سر زمين قلب و جانشان فرمانروايي نميكرد.
همزمان با نابودي اين فرمانروايان باطل، تمام آداب و رسومهايي كه وابسته به آن بودند از هم پاشيد و ديگر نه قبيله، آداب و رسوم پدران و نياكان و عادات و تقليدهاي بازمانده از پيشينيان هيچ كدام در نظر آنها پشيزي نميارزيد و نميتوانست براي شكل دادن رفتار و احساساتشان آنها را زير فشار قرار داد و ديگر روابط خويشاوندي يا تعصبات قومي و نژادي نميتوانست آنها را كنار هم گردآورد. يا از هم پراكنده كند. ديگر حتي دنيا با همه زرق و برقش چيزي نبود كه بتواند آنها را به خود مشغول كند. و آن گونه كه قبل از ايمان آوردن لاالهالاالله مجذوب دنيا شده بودند و در يك كلام ارزشها و ضد ارزشهايشان متاثر از ايمان به لاالهالاالله بوده و بدين شيوه لاالهالاالله ملاك اتحاد و جدايي گرديد. همچون حلقهاي كه دلهاي مومنان را به هم پيوند ميداد و رابطهشان را با يكديگر قلوب ميگسست.
به اين صورت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وسلم) توانست با استفاده از تعاليم اسلام و توفيق پروردگار، افرادي را تربيت كند كه از لحاظ ايمان و اخلاص، تاريخ نظيرشان را نديده و نخواهد ديد.
آنها در پرتو چنين ايمان و عقيدهاي بود كه توانسته امپراطوريهاي قدرتمند را از پاي درآورند و اسلام از بخش وسيعي از جهان گسترش دهند.
پيامبر عظيم الشان سابقين اول را در منزل (ارقم بن ابي ارقم) پرورش داد و در واقع اين منزل نخستين و مهمترين پايگاه دين اسلام گرديد.
اصحابي كه در اين پايگاه تربيت يافتند از بهترين ياران رسول اكرم و فداكارترين سربازان دين مبين اسلام شدند و حتي اكنون نيز اگر درخت اسلام را تنومند و پربار ميبينيم درسايهي تلاش و مجاهدتهاي بيدريغ شاگردان پيامبر بوده است كه فهم صحيح و درستي از شعار بزرگ لاالهالاالله داشتند.
سورهي بقره به وصف مومناي ميپردازد كه اعتقادشان اصلاح شده و بر آن ثابت قدم و استوار ماندند و سپس عباداتي را كه بر آنان فرض شده بود، به جاي آوردند.
عدهاي گمان ميكنند كه براي مسلمان شدن گفتن لاالهالاالله كافي است و در نتيجه هر كس كه شهادتين را زير زبان جاري سازد مسلمان محسوب ميشود در اين مثل مسلمانان با او رفتار ميشود و در آخرت حسابش با خداوند است و سرانجام به اين فرمايش پيامبر (ص) استدلال ميكند كه هر كس جمله لاالهالاالله را بگويد وارد بهشت ميشود و با احاديث ديگري از اين قبيل اما اين جزو بزرگترين لغزشها در فهم لاالهالاالله است زيرا اگر مفهوم لاالهالاالله بدين صورت بود پس هر كس نزد پيامبر خدا ميآمد و شهادتين را ميگفت هر چند گفتهاش از روي نفاق بود از مسلمانان محسوب ميگرديد و فردي از افراد جامعهي اسلامي به حساب ميآمد و هرگز مشركين عرب از جمله ابوجهل و ابولهب خود را تا حد مرگ درگير اين قضيه نميكردند.
و اين يك جمله ميگفتند و به اختلاف بين خود و حضرت محمد خاتمه ميدادند در حاليكه هرگز چنين نميكردند. پس اين استدلال بدون شك اشتباه و نادرست است كسي كه شهادتين را به زبان ميآورد ولي در عمل فقط يكي از لازمههاي لاالهالاالله مثل نماز و روز و زكات و يا حج را انكار كند يا از غير شريعت خداوندي حكم و نظم بخواهد و به داوري آن راضي بود و توبه نكند كيفرش در اين دنيا قتل است در آخرت هم عذاب هميشگي بنابراين ممكن نيست تمام آنچه كه از انسان مومن خواسته شده، تنها گفتن شهادتين بدون عمل به موجبات آن باشد.
قرآن كريم اساس امر را ابتدا بر (ايمان) و سپس (عمل صالح) قرار داده است. يعني ايمان و عمل صالح همچون دو يار صميمي همدم و همراز بوده و هيچ كدام بدون ديگري ثمرهاي براي فرد در بر نخواهد داشت.
سعدي نيز با الهام از قرآن در اين زمينه اين چنين سروده است.
بزرگي سراسر به گفتار نيست دو صد گفته چون نيم كردار نيست
يعني آنچه شخصيت انسان را ميسازد چيزي جز عمل نيست.
لازمه لاالهالاالله (يا آنچه گفتن بر ما واجب نيست)
گفتن لاالهالاالله ايجاب ميكند كه تنها خدا را فرمانروا و فريادرس خود قرار داده و فقط در راستاي كسب رضايت او قدم برميداريم بنابراين لاالهالاالله وظايف زيادي را براي انسان ايجاب ميكند كه به صورت مختصر به آنها اشاره ميكنيم.
1ـ رعايت توحيد ××× قبول فرامانروايي خداوند و تنها كمك خواستن از او رعايت توحيد در اسماء و صفات (در اسماء و صفات خداوند كسي را و شريك او قرار دهيم) توحيد ربوبيت (اعتراف به خالقيت و مالكيت و حاكميت خداوند).
2ـ اطلاعت بدون چون و چرا از فرامين و دستورات خداوند كه براي زندگي انسانها وصخ كرده است (توحيد در عبادت)
3ـ تلاش براي اينكه تنها شريعت و برنامه خداوند در زمين حاكم شود (توحيد و حاكميت)
4ـ اداي واجباتي نظير كسب دانش، آباد كردن جهان مطابق برنامهي الهي تهيه ميساز و برگ براي مبارزه با دشمنان خدا، بسط و گسترش دين اسلام در پهنهي گيتي و همچنين جهاد و رافعه كه در راس همه اينها قرار
5 ـ تخلص و آراسته شدن به اخلاق لاالهالاالله كه به تفصيل در قرآن و سنت آمده است.
بر گرفته از مجمع قرآن سنندج
غورزه- Admin
- تعداد پستها : 101
Age : 35
Registration date : 2007-10-14
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
الإثنين أكتوبر 19, 2009 2:49 am من طرف جان بوگو
» کسب ماهيانه 500000تومان تضميني با CN3
الأحد سبتمبر 27, 2009 12:48 pm من طرف جان بوگو
» كسب درآمد اينترنتي در سايت مشاغل ايران
الأحد سبتمبر 20, 2009 5:41 pm من طرف جان بوگو
» سايت کسب در آمد اوکسين ادز
الأحد سبتمبر 20, 2009 5:27 pm من طرف جان بوگو
» معرفي سايت مطمن براي کسب در آمد
الأحد سبتمبر 20, 2009 4:51 pm من طرف جان بوگو
» حقوق ماهيانه و مادام العمر
الأحد سبتمبر 20, 2009 4:47 pm من طرف جان بوگو
» موبايل مجاني هديه بگيريد!! باور نمي کنيد
الأحد سبتمبر 20, 2009 4:40 pm من طرف جان بوگو
» ارتباط چربي حيواني با سرطان لوزالمعده
الأربعاء يوليو 01, 2009 7:08 pm من طرف غورزه
» بازتاب حضور رونالدو در سينماي ايران
الأربعاء يوليو 01, 2009 6:53 pm من طرف غورزه